ثبت چند نكته كه بديهي بنظر ميرسد:
1- ما ايرانيها بايستي حركت تروريستي ٧ اكتبر حماس به مردم بي دفاع در اسرائيل را بدون قيدوشرط و به شدت محكوم كنيم… اين حمله تروريستي آغازگر جنگ خونيني بود كه هنوز جريان دارد و قرباني ميگيرد. اين حمله در ادامه و راستاي سياست يهودستيز اسالم سياسي با پرچمداري رژيم فاشيسم اسالمي حاكم بر ايران است… سياست اعالم شده با هدف نابودي كشور اسرائيل!
2- اين حركت تروريستي بدون حمايت همه جانبهء رژيم فاشيسم اسالمي حاكم بر ايران ممكن نمي بود… از اين رو حماس را بايد يك گردان از گردانهاي فاشيسم اسالمي و دشمن ما ايرانيان بحساب آورد و بهمين عنوان با آن برخورد كرد…3- در عين حال بايد دانست و توجه داشت كه: مردم فلسطين در غزه خود تحت سلطهء همين گردان فاشيستي قرار دارد… گرچه توهم مذهبي و عوامفرييي فاشيسم اسالمي مانع آگاهي مردم فلسطين از اين يوغ است كه بر گرده شانسنگيني ميكند… اما اين پديده براي ما ايراني ها آشناست… اكثريت ايراني ها )در همه اقشار جامعه!( تا همين چندي پيش نسبت به فاشيسم اسالمي توهم داشتند. شايد بتوان گفت كه براي اكثريت مردم ايران توهم زدايي از اسالم سياسي ٠٤ سال طول كشيد؟! )آيا توهم زدايي از اسالم در ايران صورت كامل پذيرفته است؟(-٠
4-اينطور بنظر ميرسد كه مردم فلسطين هنوز مشغول برداشتن گام نخست هستند؟!اما جامعه اسرائيل ٧٧ سال وقت داشت تا برادران و خواهران سامي خود را آگاه كند و اين بيشك مورد قضاوت آيندگان خواهد بود… اينها همه از “يك قوم” هستند: يهوديان آن منطقه و عرب ها هردو سامي هستند… زبان عبري و عربي زبانهايي هم خانواده هستند… اسالم و مناسك آن عكس برگردان از يهوديت است… تفاوت اصلي بين اين دو تفاوتي فرهنگي است كه پديدهء جديدالتاًسيس اسالم سياسي باعث و بانی آن است… )اسالم سياسي در دوران فاشيسم هيتلري در ركاب آلمانها شمشير ميزد!(
5- جامعه و مناسبات حاكم در اسرائيل 75 سال وقت داشتند بين برادران و خواهران عرب خود فرهنگ سازي كند… و بخشا نيز در اين كار موفق بودند… وجود بيش از يك ميليون فلسطيني عرب زبان )معادل 20 درصد كل جمعيت!( گواه موفقيت جامعه اسرائيل دربازسازي فرهنگ مشترك سامي )شامل عبري-عربي( هست! اما چرا فقط بخشا و نه كامال؟!
6- نفرت پراكني گسترده و تبليغ مداوم بهودستيزي )كه در زبانهاي اروپايي به اشتباه “سامي ستيزي” ترجمه و عنوان ميشود!( از لحظهء به قدرت رسيدن رژيم اسالمي در ايران در كل منطقه آغاز گرديد… ما امروزه آشكارا در اروپا شاهد هستيم كه چگونه رشد اسالم سياسي و اسالميزاسيون جوامع در يكطرف، باعث رشد نيروهاي راستگرا در طرف ديگر شده است… همين پديده را در منطقه نيز شاهديم: انتخاب دولت اولترا راست فعلي در اسرائيل در نتيجه و در واكنش دربرابر اسالم سياسي است كه خواستار نابودي آن كشور ميباشد و بدان عمل ميكند…
اگر جنبش هاي اعتراضي سال هاي ٧٧-٧٦ در ايران پاسخ هاي مناسب از جانب حاكميت پادشاهي دريافت ميداشت بدين ترتيب که: تحوالت اجتماعي واصالحات سياسي بدرست آنچتان درهم مي آميختند كه در نتيجه: روند دموكراسي سازي اجتماع آغاز و حاصل گردد و نه اسالميزاسيون آن، آنگاه مشكل و مرافعه ي خانوادهء سامي (اسرائيل عبري و فلسطين عربي!) بيشك گونهء ديگر، هومن، بدون خونريزي و متمدنانه حل و فصل ميشد… مشكالت و مرافعاتي كه فاتحين و مغلوبين اروپايي دوجنگ بين الملل براي مردم منطقه به ارمغان گذاشته بودند…
-——————
بيگمان همگان شاهد بودند كه بعد از حمله تروريستي ٧ اكتبر چگونه رژيم در ييد كشتار و ايران ابتدا آنرا با شعف در بوق كرد و درخيابانهاي تهران براي تا تجاوز توسط آدمكشان حماس شيريني پخش كرد كه گاه با بي اعتنايي و گاه با ابراز انزجار مردم در ايران روبرو شد. رژيم حتي نتوانست در تهران يك تظاهرات دويست نفره به نفع و تاييد آدمكشي براه بياندازد. اين در حالي بود كه گردانهاي اسالم سياسي توانستند در شهرهاي اروپا تظاهرات چندده هزار نفره به نفع حماس سازمان دهند. ما به عنوان بخشي از جنبش پشتيباني از مبارزات مردم ايران در برابر فاشيسم اسالمي كه در خارج ايران هستيم بايد از خود بپرسيم: در اين ميانه كجا ايستاده ايم، چه گفته ايم و چه ميكنيم؟
در اروپا شاهد بويديم كه در كنار ژورناليسم رسمي، كه با تبعيت و دنباله روي از سياست رسمي مينويسد و خبرگزاري ميكند، نظريات مختلفي موسوم به “تئوري توهم به توطئه” مطرح گشت.
[در حاشيه: تئوري هاي توطئه آنگاه مطرح ميشود و مورد استقبال قرار ميگيرد كه سياست رسمي يا شفاف نيست يا از شفافيت الزم برخوردار نيست.]از جمله گفته و مطرح شد كه دولت دست راستي كنوني در اسرائيل از طرح، نقشه و برنامه ي حماس براي حمله ٧ اكتبر خبر داشته است ولي از آن پيشگيري نكرده تا بهانه براي سركوب همه جانبه غزه داشته باشد. (نگارنده بعلت نداشتن اطالعات كافي وارد اين بخش بيهوده نميشود! ولي در عين حال اين نظر را نيز بعنوان “تئوري توطئه” منكوب نميكند!) اما آيا “فرض محال” محال است؟ دولت دست راستي اسرائيل قبل از ٧ اكتبر در مقابل اعتراضات وسيع مردم آن كشور قرار گرفته بود و ميرفت تا سقوط كند… باالتر نوشتم كه: رشد اسالم سياسي در كشور هاي دموكراتيك موجب رشد خطوط راست روايانه در سياست آن كشورهاست. به همين منوال بايد انتخاب دولت هاي دست راستي در اسرائيل را نتيجه رشد اسالم سياسي – كه موجب وحشت مردم آنجا است – شمرد!!!
اما اين به هيچ وجه محال نمي بود كه در اسرائيل قبل از واقعه ي هولناک و كشتار ٧ اكتبر يك دولت ميانه و ليبرال توسط مردم آنجا به كار گمارده شود كه سياستي ديگر و معتدل در برابر بخش ديگر خانواده ي بزرگ سامي در پيش گيرد(!!!)
به ما – مردم كوچه و خيابان – ياد داده اند و ميگويند كه: “پاسخ به جنگ چيزي بجز جنگ نيست!” ما نيز سر به زير – در همه جاي اين جهان – اين آموزه ي اشتباه را بي چون چرا پذيرفته ايم. وجود جنگ هاي مدرن و بي امان در دويست سال گذشته گواه اين مدعا است. توجه نداريم كه: پيش شرط ايجاد جنگ و كشتار- از كار افتادن خرد انسان است! همانگونه كه: پيش شرط خاتمه جنگ و كشتار – بكار انداختن خرد انسان است!
آري، چناننه يك دولت ميانه، ليبرال و خردمند در اسرائيل در هنگامه ٧ اكتبر برسركار ميبود، آنگاه شايد سياستي ديگر بجاي حمله ارتش به غزه اتخاذ ميكرد. آن سياست ديگر ميبايستي به منزوي كردن همه جانبه اسالم سياسي در سطح جهان با نشان دادن چهره مخوف آن به مردم جهان دست ميآزيد! سياست ديپلماسي هومن و بيدار كردن و توسل به وجدان هاي خفته ي مردم كوچه و خيابان در سراسر اين مادر زمين. اين امري نه محال كه امكان پذير ميبود… اين سياست بيشك “باد را از بادبان” اسالم سياسي ميگرفت و ترمز آن را ميكشيد…
مارس2024
فرهمند