شخصيت ها نه در همان فضا و هنگامه، بلكه در فضايي سراسر نابهنگام است. امروزتان به تاريخ صدسال پيش بنشينيد و آن را قضاوت كنيد!
مثل این را بایستی یکسره مردود و اشتباه دانست! اين نوع “بررسي” ها مدام و بويژه توسط “چپ” مقلد و شعاري درمورد دو دوره پهلوي صورت ميگيرد.
سرشان را بالا ميگيرند و ميگويند: در آن دوران رضاشاه ديكتاتور بود و حقوق بشر را رعايت نميكرد.
انگاري آن زمان اصولا جايي در اين جهان حقوق بشر رعايت مي شده!
نزديك به صد سال است آنان كه خود را “اپوزيسيون پهلوي” مينامند اين فريب بزرگ را در جنبش سياسي ايران رواج داده اند كه “رضاشاه را انگليسي ها سركار گماردند!” اپوزيسيوني شامل يك طيف بسيار وسيع از ملايان مرتجع اسلام (شيعي و سني) ملاكان و زمينداران، بخش هايي از ملي گرايان و ناسيوناليست ها، آنان كه خود را چپ ناميدند و نيز تعداد زيادي از هنرمندان و شعرا و روشنفكرناميده شدگان… آري همه اين دروغ بزرگ را پراكندند و هنوز ميپراكنند… يك جبهه، كه انگاري انگليس ها خودشان آن را طراحي كرده باشند…
و صد البته اين جبهه دنباله درازي از طوطي هاي مقلد و گوسفندان “به به” گو هم دارد كه هنوز واهمه اي از تكرار اين دروغ ندارند….
از يك دوران حرف ميزنند بدون اينكه كوچكترين توجهي به ويژه گي هاي همان دوران داشته باشند! در اين نگرش توجهي به چگونگي “ارزش” هاي آن دوران در ساير نقاط و در كشورهاي دموكراتيك نيست!مثلا در آن دوران
1-فرانسه كه مهد دموكراسي نوين بشمار ميايد، نيمي از قاره آفريقا تحت استعمار خويش داشت.
٢-بريتانيا، جايي كه اولين انقلاب دموكراتيك نوين ٣٠٠ سال پيش از آن ر خ داده بود، شبه قره عظيم هند را تحت استعمار خود داشت.
٣-در ايالات متحده آمريكا – با آن قانون اساسي اي كه مفتخر به بالاترين درجه دموكراسي است – راسيسم و نژادپرستي حاكم بود.
٤-كشورهاي دموكراتيك – دوره جنگ جهاني اول را پشت سرگذاشته بودند – و چيزيكه براي اروپا اصلاً مطرح نبود اين بود كه در دوره جنگ اول ايران ن بريتانياي دموكراتيك در ق حطي از دست داد.
5-همين دموكراسي ها در عين حال خود را براي جنگ دوم جهاني آماده مي كردند. و در همين دوران، بعد از سقوط امپراطوري عثماني، اروپايي ها با نقشه اي خود خاورميانه و شمال آفريقا را از نو تقسيم و شكل دادند.
(یک سوال در حاشیه: چرا برای اپوزیسیون پهلوی ایستاده است که چگونه و چرا اروپایی را در ایران پیدا کرده است؟ این “دیگ” برای شما نمی توانید!
پهلوي ها در اين دوران پادشاهي ايران بودند. و بايد بر اين مهم تاكيد كرد كه: تنها اين دو نفر در ايران به طرح سياست و اجراي آن پرداختند. نظير فروغي، قوام، داور، فيروز، وثوق، بهار، مصدق، تيمو رتاش و خيلي ديگر – طراحان و مجريان اصلي – سياست مدرنيزاسيون ايران بودن o! رضاشاه مهره انگليس” ب ود، بايد بگوييد كه همه اعضاي آن گروه زير نظر رضاشاه كار من يكرد نيز مهره هاي اين و آن بودند. مثل همین امروز از هر روزنه ای برای اجرا در امور ایران برای همه می كردند. مثل امروز!) اين نبود كه: ايران تكه تكه شود و از حالت يك حكومت مركزي دربياييد؟ دريافت پاسخ نياز به غور زيادي ندارد! چه كساني و با هدايت چه كسي در مقابل اين سياست نو استعماري اروپا سد ا يجاد كردند؟
با شاغول و دستگاه های سنجشی امروزمان نمیتوانیم به قضاوت درست تاریخ صد سال پیش بنشینیم و از آن پاسخ برای رهایی امروز بیابیم!
23.7.12
فرهمند